اسمشم سید مجیده، نه مشتبا

ساخت وبلاگ

+من پریدم

-کجا

+تو بغل آقامون!


انکحت و زوجت دلم عاقد و شاهد

ای عشق شدم من به تو محرم بغلم کن!


و اینگونه بود که خدا ما رو انداخت تو بغل یک عدد رضا :)

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:48

رفته بودیم پارک. اون قسمتش رفته بودیم که فیلم ۵ بعدی با یه عینک روی کله ت میزارن و کلی به وحشت میندازنت. توی شهرمون از بین آقایون من یا کسی رو نمیشناسم یا اگر بشناسم خوب میشناسم! یعنی اینکه کسی چهره ش آشنا باشه و اینا نداریم! خلاصه اینکه اون قسمت پارک یه آقاهه بود که عجیب واسم آشنا میزد! خب من نپرسیدم که رضا این کیه و اینا، و من کجا دیدمش و اینا، و آیا تو میشناسیش و اینا! که یهو خودش گفت عبدولیه! هی میگم من آشناس! اومده بودن شهر ما یه دور بخورن :دی هوا اینجا خیلی خوبه... بهاریه... ان شالله درک میکنن کسایی که این روزا اربعین رد میشن ازینجا‌... عجیب خاص شده هوا... اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:48

دلم داره میترکه و هیچ کاری از دستم برنمیاد

عکسها رو ندیدم ...طاقت نداشتم یکی از بچه ها داشت یه عکسو تعریف میکرد...
باباهه نشسته بود روی آوار و عروسک بچه ش دستش بود... هیجی جانسوز تر از گریه های یه مرد نیست... دیگه حالا حسابشو بکنید چندین نفر یتیم چندن و چندین نفر بی کس و چند هزار نفر آواره...

دمای هوا اونجا 0 درجه س... 
خدا کنه لااقل جای خواب داشته باشن...
اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:48

این پست رو یادتونه؟

که خریدای عیدمو برده بودن ایلام...

امروز رسیدم شهرمون؛ از اتوبوس که پیاده شدم چمدونم نبود!

اسمشم سید مجیده، نه مشتبا...
ما را در سایت اسمشم سید مجیده، نه مشتبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzizigolug بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:48